آنچه دراین فرصت کوتاه میخواهم به آن بپردازم عشق و علاقه وی به ایرانیان، عرفان، ادبیات و خط و زبان فارسی است.
نزار قبانی اهل دل است، اهل عشق و شعر و عرفان. وی اگرچه شاعری معاصر است و توانسته اصطلاحات و پدیدههای امروزی را به نفع شعرِ خویش مصادره کند، اما نگرش عرفانی و مهرورزانهاش سبب شده تا به فراتر از جغرافیا، آیین و محدودیتهای فرضی بنگرد و همچون سالکی عاشق و صوفیای عارف به پدیدههای جهان، عاشقانه نگاه کند. او اگرچه سنی مذهب است، اما دیدگاه عرفانیاش سبب شده تا به فرقهها و نحلههای دیگر با نگاهِ مهر بنگرد.
قبانی دلباخته اندیشههای عطار نیشابوری و جلالالدین بلخی و متاثر از خیام است. او دلباخته عرفان ایرانی است؛ عرفانی که به قول نصرا... پورجوادی، ایرانیان آن را با اتکا بر اندیشههای دینی و آیینی آفریدند و یکی از شاهکارهای اندیشگی و معنوی ایرانیان است.
نزار توفیق قبانی در تعدادی از اشعارش به عطار و مولانا اشاره میکند:
«حدثتها عن جمال الفکرالصوفی
و تجلیات جلال الدین الرومی
و فرید الدین عطار....»
و در جایی دیگر:
«اعتذر الیک
بالنیابه عن ابن الفارض و جلال الدین الرومی و محی الدین عربی....»
شعر قبانی سرشار از ارجاعات و بازگشتهای تاریخی و تلمیحات ادبی است. او به حمله مغول و تاتار، اشارهها دارد و از ویرانگریهای آنان به ویژه هلاکو در شهرهای ایران و بغداد بسیار میگوید و بسامد این مقاطع در شعر وی، بالاست؛ شهرهای ایرانی در شعر او ستوده و ارجمند هستند و قبانی با تحسر ازآنها نام میبرد:
«والقمر الاخضر فی سماء نیسابور....»
نزار قبانی عاشق هنر ایرانی به ویژه فرش ایرانی است؛ ازاین رو به قالیهای ایرانی از کاشان گرفته تا تبریز اشاره کرده و حتی محبوب خود را به فرش ایرانی تشبیه میکند! برای نمونه:
«و تنام علی السجاده فارسیه.»
«یا سجاده الکاشان، صباح الخیر!»
«افرشُ السجاده التبریز فی الارض و ادعوا لصلوه....»
«تمشی علی سجاده الکاشان مثل الملکه....»
و باز در جایی میگوید:
«حرفهای تو مثل قالی ایرانی است
و چشمهایت، گنجشگهای دمشقی
که بینِ دو دیوار میپرند....»
نزار قبانی عاشق خط و تذهیب ایرانی است و در شعر «شاهکار» چنین میسراید:
«هنگامی که از برجستهترین شعرم
که زندگی
و آرزوهایم را
به پایش ریختهام، بپرسند
با خط طلاکوب فارسی
روی هر ستاره مینویسم:
سروده شاهکار من تویی!»
شگفتانگیز است، شعر نزار قبانی از واژهها و اصطلاحات بیشمار فارسی بهره میبرد و حتی قبانی میکوشد با آنها نمادسازی کرده و آنها را به نفع شعرش مصادره کند.
یکی از این کلمات «بنفسج» است که همان بنفشه فارسی است. او ازاین واژه هم به عنوان گل و همرنگ و همنماد، بهره میبرد و ترکیب تازه میسازد، مانند: «عصر بنفسجی» یا کلمه «جُلنار» که همان «گلنار» فارسی است که قبانی بارها از آن استفاده میکند. «عصر الجلنار» در شعر او یعنی زمانی آرمانی که مثل گل، محبوب و خواستنی است، شهریار هم از واژههای مورد علاقه نزار قبانی است که بارها به کار میبرد و این واژه، کارکردی استعاری در شعر او دارد:
«کیف آتیک بورد احمر
بعد ان مات زمان الجلنار.
اسکتی یا شهرزاد!»
یا «فانا ماکنت یوما شهریارا»
کلمات فارسی در شعر نزار قبانی بسیار است؛ نمونههایی ببینید:
«زمانک بُستان و عصرک اخضر»
«صار الادیب کالبهلوان»
«و ینموالبنفسج فی حوضنا»
«اجعل شاه الفُرس من رعیتی....»
«و من اوراق الُرزنامه العربیه ««من رزنامه الاقدار....»
کلماتی مثل بهار، بُستان، شریان، ساذج (ساده)، خنجر و خناجر، سرداب، سراب، پهلوان، نارنج، فردوس، مهرجان، دفتر، فیروز، انوشروان، نرجس، سوسن، یاسمین و. زیاد دیده میشود که نشانه رواج واژههای فارسی در زبان معاصر عربی نیز هست. البته واژههای فارسی در شعر شاعران همدوره او مثل محمود درویش هم دیده میشود، اما بسامد آن در شعر نزار قبانی به راستی جالب و زیاد است.
این نوشتار گشایشِ دری است تازه به شعر پرطرفدار نزارقبانی از چشمانداز تأثیرپذیری از زبان و خط و ادبیات فارسی که جای پژوهش بسیار دارد.
در پایان، بخشی از سروده نزار قبانی را در وصف قیام و مقاومت مردم ایران بخوانید:
«شکوفههای بادام در باغهای شیراز دمیدند
و شکنجهشدگانِ روزهدار.
روزه را گشودند.
آری! اینان فارسها (ایرانیان) هستند
که بنای ستم را فروریختند
و پس از دورانِ قهر
بتها را به لرزه درآوردند
گرسنه و تشنه، شیعه و سنی
زنجیرها را شکستند
و بندها را گُسستند....»
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
دلبستهه ایران